خاطره طلبگی
سلام .
یادمه سال اول حوزه که بودیم علاقه ی زیادی به مسئول فرهنگی حوزه امون داشتم ،هرجا میرفت منم دنبالش ،یه روزپشت دراتاقش معطل شدم یه ذکرشمارچسبونده بودن بنده خداپشت درکه هرکسی خواست واردبشه اول صلوات بفرسته بعدش بیادتو یکم چپ ، حالایکمی راست رونگاه کردم خبری نبود درزدم گفتن صبرکنین ،این پا واون پاکردم دیدم نه خیلی طول کشیدازقضا بنده فلک زده حوصلم سررفته بود ،شروع کردم به صلوات فرستادن ،اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم،اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم،اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهماللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم،دوستم اومد گفتم ببین چقدرتند صلوات میفرستم داشتم تند تند دکمه ذکرشمارومثل زنگ درخونه عمم فشارمیدادم که …..
دربازشد 😑😑😑بنده خدااستاد حسابی جاخورده بود که دورقه طول کشیدتاحالش جابیاد بعدش منو هلک هلک بردتونماز خونه تا براش قرآن بخونم ،باهرمصیبتی بود قرآنو بااون حالت ضایعی که پیدا کرده بودم خوندم وجلسه تمام شد ،آخیش راحت شدم ،کم کم بچه هاپراکنده شدن ورفتن سرکلاساشون من وضو داشتم واون ساعت مباحثه داشتیم گفتم تااذان وقت کمه برای مباحثه بشینم بقیه اون صفحه قرآنمو بخونم،ازقضا ،قرآنی که موقع روخوانی دست من بود رویکی ازدوستان گذاشته بود سرجاش ویکی دیگه روداده بود دست من قرآنی که دستم بود خوشگل بود ،نازبود ،درست بود ولییی…. اعراب گذاری نداشت ،من :این چه قرآنایی که سفارش دادن برای حوزه ماچطوری ایناروبخونیم ؟ایناکه بدردکادومیخوره و …..چشمتون روزبدنبینه استادمون داشت ازپشت سرم ردمیشدگفت این قرآنارومن سفارش دادم میخوام پس بفرستم منو میگی نمیدونستم ازکدوم ورفرار کنم .🤦♂️🤦♂️🤦♂️🤦♂️پایان
سلامتی امام زمان صلوات🌺