دخترزهرا

  • خانه 

#به_قلم_خودم

26 شهریور 1403 توسط فاطمه نوراحمدی

واردپرتال طلبه می شوم ،بعدازگذشت چندسال هنوزهم لحظات سخت ونفس گیراست،بروزرسانی جدیداگرچه دکوربرنامه راقشنگ ترکرده ولی خب!همه چیز راگم کرده ام ،کجاست صفحه انتخاب واحد،پس کوش درسا،ای واییی😖😖😖
اصول ۴✅
فقه۳✅
بعدی و
بعدی
و….
واه کو؟
بعدازگذشت لحظه هایی سخت وعذاب آور۱۶ واحداوکی شد ،بریم برای دوواحددیگه وتمام ….
دوواحدآخراوکی نمیشد.حالاچیکارکنم😔ترم آخری دوواحدازکجابیارم…یک کم دیگه گشتم ولی دوواحددیگه پیدانشدکه نشد،بقیه درس ها،دیگه کم کم صدای قلبم رامی شنیدم هیییییع خددددااااا،پیام دادم به معاون آموزش حوزه،لحن ملمتسانه ام حتی ازپشت پیام هم مشخص بود،استادِ جان من یک دوواحدی کم دارم و….ترم آخرم به فریادم برس.😂😁
التماس هایم جواب دادوبلافاصله بعدازآنلاین شدن گفت :به جای تویکی دیگه واحدی روبرداشته ،که نباید،درس اختیاری که برای بچه های ترم آخرارائه شده،صبح بررسی میکنم ،صبح هنوزپلک هام ازهم جدانشده بودکه گوشی روبرداشتم وپیام استادروچک کردم،دقیقه های سختی بود ،پرتال طلبه هم ازشانس بدبخاطراینکه تازه نت روروشن کرده بودم بالانمیامد،منوزداشتم خودم راکش وقوس میدادم که برنامه بازشد،یه چرخش گردن صدامتیازی وتمام ،صفحه بالا آمد،طبق روال برای آدم نگران زمان دیرمیگذشت ومن هم ازاین قاعده مستثنی نبودم.خیلی نگذشت ولی برای من یک سال شد.بلافاصله بعدازانتخاب دوواحد آخروتائیدنهایی نفس راحتی کشیدم.تابستان تمام شدومن هنوزبرنامه ای نچیدم وهیچ کارمفیدی نکردم 

این برناممه ،فقط اونایی که چشم 😁👀👁سومشون فعاله میبینن😄
#شوخی
ولی ازحق نگذریم تابستونم خوبه هایه عالمه خوابو میوه و….الان گرماییامیان میکشنم،بی صبرانه منتظرم روزاول مهربرم حوزه تادوستای عزیزم واساتیدعزیزم روببینم.

 نظر دهید »

#پیشنهاد_مطالعه

19 اسفند 1402 توسط فاطمه نوراحمدی

_پیشنهاد_مطالعه

تازه به هوش آمده بود،دکترگوشت شکمش رابه پایش پیوندزده بود،یادوقتی افتادکه حالش بدبودوتازه آمده بودوازقضابه علت شدت دردبدوبیراه گفته بودوکولاک کرده بود😔

_آقای دکتر…!ببخشیدمن اون روز…!

_اشکالی نداره پسرم!توحالت خوب نبود.شمابه خاطرماجنگیدیدوزخمی شدید.اصلابهش فکرنکن.هیچ اشکالی نداره….🙃❤

🧍‍♂️🧍🧍‍♀️سروصدای بچه هاحیاط مدرسه راپرکرده بود.زنگ ورزش🏀🏓🎯 بودوبچه هافوتبال بازی می کردند.سوت خمپاره درمیان سروصدای بچه هاشنیده نمی شد.چهارتاخمپاره افتادوسط حیاط.بچه هاافتاده بودندروی زمین؛بالباس ورزشی.مدرسه پرازدادوفریادبود.بازی فوتبال نیمه کاره تمام شده بود……

کتاب درره منزل لیلی نوشته رقیه کریمی،کوچه پس کوچه های شهرمن هنوز صدای زمزمه ی هنگام عبورشان رابه خاطردارد❤💚💛💜🖤

 نظر دهید »

آرزو ی دیدار

11 تیر 1402 توسط فاطمه نوراحمدی

😔
همه عیدهابه کامم زهرمی شود،کدام مهمانی ،کدام جشن ،کدام شادی،می خواهم دنیانباشدوقتی که تونیستی ،اشک ازچشمانم روی گونه ام می لغزد،داریم جشن می گیریم امابدون تو،هم شادم وهم ناراحتم ،شاید دیوانه شده ام نگاه تب دارم را به تقویم می دوزم چندروزدیگرعیداست،کاش روزعیدغدیرمقارن می شدباآمدنت ،آخ که این جشن چقدرمی چسبید ،کاش این بارغدیرراباتوعیدمی کردم مولاجانم ،به جمکران که می روم درودیواربوی بهشت می دهداما چه غریب است خانه ای که صاحبش نیست ،بیاکه بهارجوانیم داردبه سرمی رسد ،همه عیدها به کامم زهرمی شودازنبودنت دردانه ی زهرا،می دانی مولاجان چندی دیگرمحرم است ،اما منتقم حسین علیه السلام هنوزنیامده است ،برای مانیابه خاطرروی ماه امام مابیا،کاش این عید،به ماعیدی دیدن روی ماهت باشد ،آرامش نمازخواندن پشت سرت وچه دلچسب نمازی باشدآن نماز،دلم می سوزد ازجشنی که همه دورهم جمع باشیم وتوتنهامولاجانم ،دلم ازاین می گیرد که به صدای العجل العجل مولایاصاحب الزمان مااعتنا نمی کنی ،اگرچه لبریزگناهیم ولی به نیم نگاهی ازاولاد زهرامحتاجیم بیاوآقایی کن دراین جوانی ماظهورکن وعیدماراصفاببخش،چه معنایی داردعید بدون عیدی ،دیدارروی ماهت رابه ما عیدی بده🖤🖤❤

یک نخ از جامه احرام تو ما را کافیست

رشته مهری از آن عالم بالا کافیست 

#عید_غدیر

اللهم عجل لولیک الفرج🌺

 نظر دهید »

نام اثر:کتابی که به روحمان چسبید❤❤❤❤

05 خرداد 1402 توسط فاطمه نوراحمدی

​#به_قلم_خودم

سال اول دبیرستان بودم که این کتاب☝ ازطرف یکی ازآشنایان به خواهربزرگترم هدیه شد💝💝 ،خوب یادم است آن سال عیدتکالیف بسیاری داشتیم📓📓📓📒📒📕📕 ،مسافرتمان به خاطرکسالت مادرسه چهارروزی بیش نشد وزود برگشتیم ،علی رغم زیادبودن تکالیفم آن هارابه سرعت برق وباد نوشتم ،هرروزدیدن جلد جذاب ومتفاوتش انگیزه ام💪💪 رابرای زودترتمام کردن مشقهاچندین وچندبرابرمی کرد،کم کم زمزمه های خواهرم من باب مسائل ومتن کتاب خواب وراحتی راازمن گرفت وکتابش رامدام برمی داشتم وجلدش رادست می کشیدم ،تکالیف تمام شداماخواهرم کتاب رابه من نمیداد چون خودش هنوزآن راتمام نکرده بود ووقتی کتاب راازاومی گرفتم خانه یمان صحرای محشری می شد برای خودش ودرنهایت چون زورش بیشتربود کتک حسابی نوش جان می کردم😪😪😨،چندروزدیگر گذشت وبالاخره ،روزموعودرسیدومن به کتاب نازنینم رسیدم 😍😍😍😍داستان دختری سرسخت که یکی یکی برادرانش رابه جبهه ی حق علیه باطل فرستاد ،زینب وارپای میدان اسلام ایستاد وازترس ازدست دادن عزیزانش خیمه ی اسلام راترک نکرد،زینب واربرای اسلام جنگید وباایستادگی اش نه یک مرد ،بلکه صدمرده عمل کرد،امکانات برایش حدومرزتعیین نکرد واوباسخاوت هرچه تمام ترهرچه داشت به پای درخت انقلاب ریخت ،برای رضای خداکارکرد وچون هدفش رضای خدابود عزیزشد ،عزیزهمه ،خانم زهراحسینی شما بهترین الگوی من هستید ،ازاینکه درکشوری زندگی میکنم که شماهم درآن زندگی میکنید،به خودم افتخارمی کنم وآرزودارم روزی شماراببینم😊

 نظر دهید »

معرفی کتاب

30 اردیبهشت 1402 توسط فاطمه نوراحمدی

​فکرمی کنیم اگرکلمه ی ((من)) ازدامنهءلغات وازفکروذهنمان حذف شود صحبت کردن غیرممکن می شود ویا ازحقوق انسانی ماکاسته می شود!اگر مرتب نگوییم نظروعقیده من این است یامن این گونه می اندیشم وعمل میکنم جایی دردل ها بازنمی کنیم !آیت الله بهجت هرگزبع دنبال این مسائل نبود اما چیزی ازشخصیتش کاسته نشدبلکه روزبه روزنزد مردم محبوب ترشد .آری سخن ازشخصیتی است که کتمان وپرهیز ازهرگونه اسم ورسم ومقام ومنصبی ،روش سلوکی وعرفانی اودرسرتاسرعمر بود.

منبع:کتاب العبد،نویسنده هئیت تحریریه موسسه ی فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس.

 نظر دهید »

#فرزند_آوری

27 اردیبهشت 1402 توسط فاطمه نوراحمدی

​🔹نماز درخواست فرزند🔹

✳️نمازی است که هنگام ظهر روز جمعه بین دو نماز خوانده می شود . محمد بن مسلم می گوید : 

امام صادق علیه السلام فرمود : هر کس بخواهد بچه دار شود بعد از نماز جمعه دو رکعت نمازبا رکوع و سجده های طولانی بخواندو بعد از نماز این دعا را بخواند : 

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَا سَأَلَكَ بِهِ زَكَرِيَّا عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذْ نَادَاكَ رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِينَ اللَّهُمَ فَهَبْ

لِي ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ اللَّهُمَّ بِاسْمِكَ اسْتَحْلَلْتُهَا وَ فِي أَمَانَتِكَ أَخَذْتُهَا فَإِنْ قَضَيْتَ فِي رَحِمِهَا وَلَداًفَاجْعَلْهُ غُلَاماً مُبَارَكاً زَكِيّاً وَ لَا تَجْعَلْ لِلشَّيْطَانِ فِيهِ نَصِيباً وَ لَا شِرْكا این نماز برای خواستن فرزند پسر نیز مفید است 

جمال الاسبوع صفحه ۴۴۰

نشراین مطلب صدقه جاریه است

کپیش کن مومن❤❤✅✅

 نظر دهید »

درس عبرت

26 اردیبهشت 1402 توسط فاطمه نوراحمدی

​🔹 خاطره‌ای خواندنی از فرمانده سابق پدافند هوایی خاتم الانبیاء، جناب سرهنگ، دکتر خسرو جهانی 🔹

شبی در بهار سال ٧١ شام را خوردم و خوابیدم؛ ساعت ٢ و نیم بامداد تلفن زنگ خورد!

با خودم گفتم نصفه شبی چه کسی با ما کار دارد؟ تلفن را برداشتم. شخصی گفت: آقای جهانی؟ گفتم: بله. گفت: من از سفارت فلان کشور در تهران با شما تماس می‌گیرم. دولت آمریکا از ما خواسته تا با رضایت شما، ترتیب انتقال شما و خانواده‌ات را به آمریکا بدهیم.

 اول فکر کردم یکی از دوستان بی‌خواب شده و نصفه شبی شوخی‌ش گرفته. گفتم دولت آمریکا چه نیازی به من دارد؟ گفت: شما به عنوان کسی که هشت سال تجربهٔ جنگی با سامانهٔ پدافندی هاوک دارید، از طرف شرکت ری تیان دعوتنامه دارید تا با فلان مبلغ حقوق ماهیانه به همراه منزل و اتومبیل، به عنوان مشاور در این شرکت مشغول به کار شوید!

 آن شب هر طور بود با جواب های سر بالا، او را دست به سر کردم تا به اصطلاح، بی‌خیال ما شود؛ اما مدتی بعد دوباره در همان ساعات نیمه شب تماس گرفت و همان حرف ها را دوباره تکرار کرد.

این بار در جوابش گفتم: من در ایران یک قطعه زمین دارم و اگر از ایران بروم، احتمال اینکه این قطعه زمین از دستم برود هست! گفت: مرد حسابی! من به تو می‌گم شرکت ری تیان ضمانت داده اگر پایت را داخل آمریکا بذاری، فلان مبلغ را به حساب بانکی خودت واریز کند. با این پول می‌توانی کل محله‌تان را بخری! حالا ارزش آن قطعه زمین در برابر این مقدار پول چقدر است؟!

 گفتم: این قطعه زمین، یک قبر است در بهشت زهرا کنار آرامگاه پدر و مادرم و در مجاورت قطعهٔ هم‌رزمان شهیدم در پدافند زمین به هوای ارتش! اگر دولت آمریکا می تواند چنین قطعه زمینی را در خاک آمریکا برایم کنار بگذارد، فردا صبح نه همین الان می‌آیم و خودم را به سفارت شما معرفی می‌کنم!

 گفت: الحق که دوستانت راست می‌گویند که کله‌ات بوی قورمه سبزی می‌دهد! …

بدون خداحافظی گوشی را قطع کرد و دیگر تماس نگرفت!

 👈خاطره ای که خواندید از سرهنگ دکتر “خسرو جهانی” فرمانده سابق پدافند هوایی خاتم الانبیاء(ص) و رکورددار جهان در انهدام ۶٨ فروند جنگنده پیشرفته و انهدام دو فروند هواپیمای دشمن با یک تیر موشک در دو مرحله (عملی بی‌نظیر در دنیا) است.

 نظر دهید »

#به قلم خودم

24 اردیبهشت 1402 توسط فاطمه نوراحمدی

نامه ای به رفیق شهیدم

سلام برآرمان پسرغیورایران شیرمردی دلاورکه منتهای مردانگی است.سلام برعاشق ولایت .خوش به حال سیدعلی که چون تورادارد .شهادت راه مردان خداست ،شیرمردعلوی شهادتت مبارک.

این سال تحصیلی چه سخت برحوزه علمیه گذشت باازدست دادن فرزندانش،باازدست دادن گل هایش😔😔

دروصف مظلومیتت قلم ناتوان است.توهم مثل آقا *اربااربا*شده ای ،چه گفتی درنمازهای شبت که این گونه انتخاب آقاشده ای .

رفیق شهیدم *دروجودت غیرت مولارادیدم .صبرایوب دربرابرصبرت زیرسوال رفت .مادرم زهرا برای بردنت آمده بود .توهم سختی  کشیده بودی چون پسرش حسین .این روزها به جای دلسوزی برای تو برای خودمان دل میسوزانم این چنین بی تفاوت شده ایم توبه مثابه گلی پرپر شدی وهیچ کس به فریادت نرسید.کاش ماراهم شفاعت کنی .سلام موارابه مولابرسان😔

 نظر دهید »

#زن_زندگی_آگاهی

17 اردیبهشت 1402 توسط فاطمه نوراحمدی

​کتاب خاطره‌نگارانه «فرنگیس» یکی از آثار قابل تامل در زمینه حضور تاثیرگذار زنان در دوران دفاع‌مقدس است که خاطرات فرنگیس حیدرپور، از زنان غیور خطه گیلانغرب را با قلم مهناز فتاحی منعکس می‌کند.

زنی شیردل از دیار شجاعت که رهبر معظم انقلاب در سفرشان به کرمانشاه به این بانوی بزرگ اشاره کرده و بر ثبت خاطراتش تاکید داشتند و این بهانه‌ای شد تا خاطرات این شیرزن به رشته تحریر درآید.پیشنهادمطالعه دارم برای بزرگواران ،این کتاب عالیه ،داستان یه زن فوق العاده دلیرکه نهایت خانواده دوستی ومقاومت زن ایرانی رونشون میده😍😍😍زنی ازجنس شجاعت وازجنس صبر ،ازن ایرانی رواین جوری بشناسید☝☝☝

 نظر دهید »

دلتنگ امام زمانم

29 اسفند 1401 توسط فاطمه نوراحمدی

سلام امام زمانم ،سلام یارمهربانم ،سلام مولای عزیزترازجانم،هرروز دلتنگ ترازدیروزمیشویم کاش بیای بهارجوانیمان به سرآمدوندیدیم روی ماهت رابیاوبه دل گناهکارمادستی بکش ،غبارآن رابتکان وماراببخش،که تنهابایاری توست که ماپاک می شویم،تنهابانگاه توست که زلال مثل دریامی شویم،ازهمه دلبستگی های دنیادل می کنیم وچشم به راه تومی شویم ،غروب های جمعه چقدرسنگین است ،سنگین ازهوای نبودن تو،سنگین ازدوری تو،چه زیبایی دارددنیای بدون تو؟چه رنگی دارداین زمین بدون تو،بیاوازکوچه دلتنگی مابگذر،بیاوببخش شیعیان گنهکارت را،که ازگناهان ماست که تونمیایی ،بیاامام زمانم ،بیایارعزیزترازجانم‌……

 نظر دهید »

خاطره طلبگی

21 اسفند 1401 توسط فاطمه نوراحمدی

سلام .

یادمه سال اول حوزه که بودیم علاقه ی زیادی به مسئول فرهنگی حوزه امون داشتم ،هرجا میرفت منم دنبالش ،یه روزپشت دراتاقش معطل شدم یه ذکرشمارچسبونده بودن بنده خداپشت درکه هرکسی خواست واردبشه اول صلوات بفرسته بعدش بیادتو یکم چپ ، حالایکمی راست رونگاه کردم خبری نبود درزدم گفتن صبرکنین ،این پا واون پاکردم دیدم نه خیلی طول کشیدازقضا بنده فلک زده حوصلم سررفته بود ،شروع کردم به صلوات فرستادن ،اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم،اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم،اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهماللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم،دوستم اومد گفتم ببین چقدرتند صلوات میفرستم داشتم تند تند دکمه ذکرشمارومثل زنگ درخونه عمم فشارمیدادم که …..

دربازشد 😑😑😑بنده خدااستاد حسابی جاخورده بود که دورقه طول کشیدتاحالش جابیاد بعدش منو هلک هلک بردتونماز خونه تا براش قرآن بخونم ،باهرمصیبتی بود قرآنو بااون حالت ضایعی که پیدا کرده بودم خوندم وجلسه تمام شد ،آخیش راحت شدم ،کم کم بچه هاپراکنده شدن ورفتن سرکلاساشون من وضو داشتم واون ساعت مباحثه داشتیم گفتم تااذان وقت کمه برای مباحثه بشینم بقیه اون صفحه قرآنمو بخونم،ازقضا ،قرآنی که موقع روخوانی دست من بود رویکی ازدوستان گذاشته بود سرجاش ویکی دیگه روداده بود دست من قرآنی که دستم بود خوشگل بود ،نازبود ،درست بود ولییی….   اعراب گذاری نداشت ،من :این چه قرآنایی که سفارش دادن برای حوزه ماچطوری ایناروبخونیم ؟ایناکه بدردکادومیخوره و …..چشمتون روزبدنبینه استادمون داشت ازپشت سرم ردمیشدگفت این قرآنارومن سفارش دادم میخوام پس بفرستم منو میگی نمیدونستم ازکدوم ورفرار کنم .🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️پایان 

سلامتی امام زمان صلوات🌺

 نظر دهید »
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

دخترزهرا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس